علل و عوامل بروز جنگ تحمیلی
در شهریور ماه 1359 دولت عراق و با دستور صدام حسین رئیس جمهور آن کشور یک حمله همهجانبه در طول بیش از 1000 کیلومتر مرز مشترک به جمهوری اسلامی ایران آغاز کرد، جنگی که به مدت 8 سال طول کشید و در نوع خود از طولانیترین جنگهای قرن بیستم محسوب میگردد
امروزه بر کسی پوشیده نیست و بویژه بعد از ارائه گزارش دبیر کل سابق سازمان ملل متحد، آقای پرزدکوئیار، که این جنگ با تجاوز قطعی و مسلم رژیم بعثی عراق آغاز شد. در عین حال نکتهای که به علل مختلف تاکنون پوشیده مانده است اینکه انگیزه، علل و عوامل آغاز این تجاوز چه بوده است؟ در این مورد بررسی محققانه به دلایل مختلف صورت نگرفته است.
بطور کلی مطالعه جنگها اغلب به مورخین نظامی و استراتژیستها واگذار گردیده که آنها نیز با توجه به تخصص خود روی ملاحظات فنی، تاکتیکی جنگها تکیه کرده و سایر ابعاد و زمینههای بروز جنگ را نادیده گرفتهاند. در زمینه آغاز این جنگ تحلیلگران غربی بطور عمده روی اختلافات مرزی ایران و عراق و در نهایت تهدیداتی که انقلاب اسلامی در ایران متوجه دولت عراق کرده بود محدود کردند و کمتر به سایر زمینهها و ابعاد موثر و حتی مهمتر پرداختهاند.
آغاز یک حمله نظامی از طرف یک کشور بر علیه کشور همسایه یقیناً آخرین وسیله برای پیشبرد اهداف سیاست خارجی یک دولت میباشد و تا زمانی که با بررسی همه جانبه زمینه مساعدی برای آغاز جنگ فراهم نباشد دولتها به ندرت دست به چنین ریسک خطرناکی میزنند. البته این مسأله نیز وجود دارد که ممکن است در محاسبات خودشان دچار اشتباه شوند ولی در همان قالب و زمینه ابعاد مختلف و آثار همه جانبه جنگ را در نظر گرفته و آنگاه تصمیم به انجام چنین اقدامی میگیرند.
یک رابطه آشکار میان منابع در اختیار یک دولت و جنگ وجود دارد. به عبارت دیگر آغاز و اداره جنگ نه تنها تحت تاثیر عزم و تصمیم یک دولت میباشد بلکه تحت تاثیر تواناییهای آن دولت نیز میباشد. در عصر حاضر آغاز یک جنگ همه جانبه نیاز به منابع وسیع و یا متحدینی دارد، چنانچه منابع موردنیاز از قبیل بنیه اقتصادی برای تامین هزینههای جنگ، نیرو و قدرت نظامی برای اجرای چنین تصمیمی و در عین حال متحدینی که از اهداف جنگطلبانه آن کشور حمایت کنند موجود نباشد احتمال ضعیفی وجود دارد که دولتی دست به آغاز جنگ و خونریزی با آن همه خسارات قابل پیشبینی بزند. همانطور که «جفری پارکر» مشاهده کرده است یک عامل بازدارنده از بروز جنگها بصورت سنتی در اروپا و بویژه قبل از سال 1800 میلادی ناشی از فقدان بنیه مای لازم برای تامین هزینه جنگهای نامحدود بوده است. بنابراین از نظر تاریخی و بویژه در دوران معاصر و جنگهای مدرن باید توجه داشت که تکیه بر یک علت و انگیزه به عنوان تنها عامل بروز جنگ و نادیده گرفتن سایر علل و عوامل عملی سادهاندیشانه، غیر محققانه و یا مغرضانه است.
در این مقاله سعی خواهد شد با استفاده از چارچوبههای تئوریکی پیشرفته علل و عواملی که در محاسبات رژیم عراق برای آغاز جنگ مدنظر بوده است و بترتیب اولویت در تصمیم رئیسجمهور این کشور نقش اساسی داشتهاند بررسی و ارزیابی گردد.
با توجه به اینکه مدت زمان کوتاهی از این پدیده نگذشته است و بسیاری از اسناد و مدارک مربوط به آن در کشورهای درگیر همچنان سری باقی مانده و در دسترس عموم نمیباشد ناچار مستندات خود را محدود به اسناد منتشر شده (هر چند محدود باشد)، اظهارات مسئولین و اولیاء امور، اقدامات عملی در جهت اتخاذ موضع بعد از آغاز تجاوز و دلایل منطقی و عقلانی خواهیم نمود. تردیدی نیست که این شیوه بررسی از قوت و قدرت لازم برخوردار بوده و به میزان قابل توجهی معتبر میباشد و انتشار اسناد منتشر نشده اگر آرا تقویت نکند تغییری اساسی در تحلیل موجود ایجاد نخواهد کرد.
در بررسی تصمیمگیریهای مهم سیاست خارجی بخصوص در دروان جدید عوامل متعدد و گوناگونی دخالت دارند که به عنوان متغیرهای مستقل مطرح بوده و تصمیمگیری در سیاست خارجی به عنوان متغیر وابسته بررسی میگردد. اندیشمندان علوم سیاسی تئوریهای مختلفی در زمینه تصمیمگیری سیاست خارجی ارائه داده و هر یک الگویی را برای بررسی سیاست خارجی پیشنهاد میکنند. از میان اندیشمندان میتوان از افرادی مانند: «اسنایدر» «بروک» «آلیسون» و همچنین «روزنو» نام برد که به نظر نویسنده چهارچوبه تئوریک روزنو با همه اشکالاتی که در پایان مقاله به آنها خواهیم پرداخت، متناسبترین و همهجانبهترین چهارچوبه برای بررسی علل و عوامل تصمیمگیری در سیاست خارجی میباشد.
«جیمز روزنو» معتقد است که در هر تصمیمگیری سیاست خارجی علت رفتار سیاسی یک دولت به مجموعهای از عوامل گوناگون مربوط میشود که با اولویتهای متفاوت در کنار همدیگر جمع شده و نهایتاً به تصمیمگیری سیاست خارجی منجر میشوند. این مجموعه را در 5 دسته و یا گروه تقسیمبندی مینماید که به آنها متغیرهای شخصیت تصمیمگیرنده، نقش و میزان اختیارات تصمیمگیرنده، متغیر دولتی و بوروکراتیک، اجتماعی و نهایتاً سیستم بینالملل خطاب میکند.
1. متغیر شخصیت تصمیمگیرنده
در این متغیر توجه اساسی به خصوصیات، روحیه، افکار و اندیشهها، خصوصیات روانی، نبوغ و تواناییهای کاریزماتیک و همچنین آمال و آرزوهای تصمیمگیرنده توجه میشود. براساس این متغیر تصمیمات متخذه از ناحیه یک شخص با تصمیمات شخص دیگر در همان موقعیت به خاطر تواناییها و روحیات متفاوتشان متفاوت میباشد.
2. متغیر نقش
بدین معنا که در یک سیستم دولتی مسئولین بدون ارتباط با خصوصیات شخصی و با توجه به جایگاهی که اشغال کردهاند و اختیاراتی که به آنها داده شده اتخاذ تصمیم و موضع مینمایند. مثلاً: سفیر یک کشور در سازمان ملل بدون توجه به اعتقادات شخصی خود از موضع کشورش دفاع میکند.
3. متغیر دولتی و بوروکراتیک
بدین معنا که ساختار پیچیده یک دولت، روابط ارگانهای درون دولتی و نهایتاً کارشناسان و متخصصین درون یک تشکیلات تدوین کننده و ارائه کننده پیشنهادات و خطوط کلی تصمیمگیری در سیاست خارجی میباشند و هیچ تصمیمگیری قادر نیست فارغ از این ملاحظات تصمیمگیری کند، بویژه در سیستمهای گسترده بوروکراتیک دولتهای غربی این عامل و متغیر بیشتر بروز میکند.
4. متغیر اجتماعی
بدین معنا که جنبههای غیردولتی در یک کشور بر رفتار خارجی یک دولت اثری انکارناپذیر دارد. ارزشها و ایدئولوژیهای حاکم بر یک جامعه ملی، گروههای ذینفوذ و فشار، احزاب سیاسی، افکار عمومی، رسانههای جمعی غیردولتی، اقلیتهای قومی و محلی از جمله عوامل غیردولتی هستند که بر تصمیمگیری سیاست خارجی تاثیر میگذارند.
5. متغیر سیستم بینالملل
بدین معنا که یک دولت در تصمیمگیریهای سیاست خارجی در خلاء عمل نمیکند بلکه در صحنه روابط بینالملل با پیچیدهگیهای خاص خود عمل میکند که واکنشهای این سیستم در قبال هر تصمیمگیری سیاست خارجی یقیناً باید در محاسبات تصمیمگیرندگان منظور شود. متغیر سیستم بینالمللی حتی در بعضی از موارد و بویژه در کشورهای جهان سوم تصمیمات معینی را به دولتها تحمیل میکند.
«روزنو» معتقد است که بررسی همه جانبه این متغیرها کافی به مقصود نبوده بلکه میزان دخالت و نقشی که هر یک از این متغیرها در تصمیمگیری سیاست خارجی دارند از اهمیت بیشتری برخوردار است، بنابراین او سعی میکند که اولویتهای این متغیرها را تعیین کند. از دید روزنو ردهبندی این متغیرها بستگی به عوامل گوناگون در تقسیمبندی کشورها دارد و لذا کشورها را با توجه به نوع سیستم سیاسی حاکم (باز و بسته بودن) قدرت و میزان پیشرفت یک کشور (پیشرفته و در حال رشد) کوچک و یا بزرگ بودن (از نظر جغرافیایی و منابع فیزیکی) تقسیم نموده و اولویتهای مختلفی ارائه میدهد.
بنابراین از دیدگاه روزنو برای کشوری مانند عراق عوامل موثر در تصمیمگیری سیاست خارجی بترتیب عبارتند از:
شخصیت تصمیمگیرنده، سیستم بینالملل، نقش، بوروکراتیک و اجتماعی.
با توجه به بررسیهای انجام شده از نظر نگارنده که بعداً توضیح داده خواهد شد در تصمیمگیری رژیم عراق مبنی بر آغاز جنگ تحمیلی و تجاوز به ایران متغیرهای موثر در این تصمیمگیری به قرار زیر میباشند:
سیستم بینالملل، شخصیت صدام، عوامل بروکراتیک، متغیر اجتماعی و نهایتاً نقش.
ادامه مطلب